کلاغ ها ماژیک هایم را بردند
هر كوچه سيگار خاص خودش را دارد. اين را مصطفي مي گويد. ما آدم ها، خاطرات را، مثل دود سيگار توي كوچه ها جا مي گذاريم. توي كوچه مي شود آزادانه سيگار را لاي دو انگشت گرفت، جوري كه مجبور نباشي از كسي پنهانش كني. دودش را خوب توي سينه ات نگه داري و وقتي آن را بيرون ميدهي گوشه چشم هايت را جمع كني؛ اگر باد باشد از بوي گندش هم خلاص ميشوي. مصطفي سرفه اش گرفت. دود از ميان سرفه هايش بيرون ميپريد.
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۸۵ ساعت توسط علی جباری
|